هیچگاه ندونستم که گرفتار چی بودچون تنها در روزهای ابری می تونستم باهاش گپ بزنم.
اگه بارون میومد که دیگه بسیار مهربون میشد و با آرامش ویژه ایی به من یکسره نگاه میکرد.
همون دمها بود که من اندک اندک میرستم و بیش از پیش بهش نزدیک میشدم.
چشم براه بودم فرگرد برف برسهتا بیشتر رویش کنم و بهش برسم.
و همه چیز با اومدن زمستون و نیومدن برف و بارون و رفتن ابرها نابود شد.
دیگه نتونستم باهاش گفتگو کنمچون میدونستم که با ابرها رفته.
خواستم با نوشتن این آهنگ اون دمها رو از دیدگاه خودم آزادانه در پندارم براش بگم.
آهنگ ابراز عشق به زن افسرده
دمهای دلباختگی به یک زن افسرده
حذف کردن بدون مدرک نقاشی انحصاری سردار دلها از ویکی مدیا مخزن رسانه آزاد!
,ابرها ,بهش ,اندک ,دمها ,بارون ,زن افسرده ,دیگه نتونستم ,نتونستم باهاش ,شد دیگه ,نابود شد
درباره این سایت